عصر قم - مهر /پنجاه و هشت سال پیش در چنین روزی فروغ فرخزاد در یک سانحه رانندگی درگذشت تا عمر شاعری که روشناییبخش شعر مدرن فارسی بود به پایان برسد.
طاهره طهرانی: تیتر روزنامه، خبر کوتاهی بود: «فروغ فرخزاد شاعره معروف کشته شد». فروغ، ساعت 4:30 عصر دوشنبه 24 بهمنماه سال 1345 خورشیدی در یکی از خیابانهای دروس، برای تصادف نکردن با اتومبیل مهدکودک، فرمان جیپ را چرخاند و از مسیر منحرف شد، به بیرون ماشین پرتاب شد و در 32 سالگی درگذشت.
فروغالزمان فرخزاد (زاده 8 دی 1313 در تهران – درگذشته 24 بهمن 1345 در تهران) شاعر، نویسنده، کارگردان و هنرمند ایرانی بود که بهعنوان یکی از پیشگامان شعر معاصر فارسی شناخته میشود. او با اشعار صریح و جسورانهاش درباره عشق، زنانگی و مسائل اجتماعی، تحولی بزرگ در ادبیات فارسی ایجاد کرد.
زندگی شخصی فروغ موضوعی است که نمیشود دربارهاش سخن نگفت، بازتاب تجربههای کودکی و خانوادگی در اشعارش بسیار زیاد است. او در خانوادهای متوسط و نظامی در تهران به دنیا آمد. پدرش، محمد باقر فرخزاد، نظامی سختگیری بود که عضو بریگاد قزاق شده بود و به درجه سرهنگی رسیده بود. مادرش، توران وزیریتبار، زنی فرهیخته و اهل ادب و البته سختگیر. فروغ در نوجوانی به شعر علاقهمند شد و خیلی زود در 16 سالگی با پرویز شاپور، نویسنده و طنزپرداز _که نسبتی هم با پدرش داشت_ ازدواج کرد. از این ازدواج یک پسر به نام کامیار به جا ماند، هرچند چندان دوام نیاورد و پس از جدایی، فرزند پیش پدر ماند و فروغ به طور جدیتر به شعر و هنر پرداخت. او سالها از دیدن پسرش منع شد که ضربه سختی به روحیهاش وارد کرد. پس از جدایی به خانه پدرش برگشت؛ امّا آنطور که خواهرش گفته است پدرشان او را از خانه راند، و سه ماه طول کشید تا دوباره بپذیردش.
![عصر قم](https://media.mehrnews.com/d/2025/02/12/3/5377046.jpg?ts=1739361611925)
از اینجای زندگی با وجود دشواریها و ناملایمات رشد فروغ آغاز شد. آشنایی و همنشینیاش با طوسی حائری (همسر سابق احمد شاملو)، چاپ اولین مجموعۀ شعرش (1331) با نامِ اسیر و با مقدّمهای از شجاعالدّین شفا و 4 سال بعد دومین دفتر شعر به نام دیوار، سفر به اروپا و آموختن زبانهای ایتالیایی و آلمانی، انتشار سومین دفتر شعر به نام عصیان، آشنایی با سهراب سپهری و ابراهیم گلستان و تجربه ترجمه و نقاشی و نویسندگی و فیلمسازی و بازیگری تئاتر و… باعث شکوفایی فروغ شد.
از حوالی سال 1337 که فروغ در سازمان فیلم گلستان آغاز به کار کرد، تا سال 1341 که اولین فیلمش را به سفارش روزنامه کیهان ساخت، کارهای مختلفی را در عرصه فیلمسازی تجربه کرد: ماشیننویسی و بایگانی اسناد و اطلاعات سینمایی، تقسیمبندی و ثبت کردن مشخصات نماهای فیلمهای مستند، همکاری در تدوین، تقسیمبندی نماها و ثبت مشخصات حلقههای فیلم و…. فروغ در فاصله سالهای 1337 تا 1341 در تهیه سری فیلمهای چشماندازها مشارکت کرد. از جمله، در سال 1340 به همراه ابراهیم گلستان و سلیمان میناسیان به آبادان رفت تا صحنههای مربوط به فیلم چشمانداز آب و آتش را فیلمبرداری کنند. یک بار در تابستان 1338 و یک بار هم در سال 1340 به انگلیس اعزام شد تا در دورههای آموزشی مربوط به تهیه و تدوین فیلم مستند شرکت کند. فیلم کوتاه «خواستگاری» هم محصول همین دوره است و فروغ در آن هم بازی کرد و هم دستیار کارگردان بود.
این تجربهها منجر به ساخت فیلم «خانه سیاه است» شد. او تابستان سال 1341 به تبریز و جذامخانه باباباغی رفت و بعد از آشنایی با وضع جذامیان و محیط زندگی آنها، کار فیلمبرداری را آغاز کرد که 12 روز طول کشید. این فیلم برای نخستین بار در سیام بهمن 1341 در هشتاد و دومین جلسه کانون فیلم به نمایش درآمد، و در جشنواره فیلم اوبرهاوزن در آلمان غربی به عنوان بهترین فیلم مستند انتخاب شد. فروغ همین روزها پسری به نام حسین منصوری را به فرزندی پذیرفت. شاید به خاطر شباهتش با کامیار، یا جملهای که وقت فیلمبرداری گفته بود، وقتی آموزگار جذامخانه به حسین میگوید: «تو اسم چند تا چیز قشنگ را بگو!» و او پاسخ میدهد: «ماه، خورشید، گل، بازی.»
![عصر قم](https://media.mehrnews.com/d/2025/02/12/3/5377044.jpg?ts=1739361606032)
نمایی از فیلم خانه سیاه است
دی ماه 1342، فروغ در نمایشنامه شش شخصیت در جستجوی نویسنده اثر لوئیجی پیراندللو به ترجمه و کارگردانی پری صابری بازی کرد و همبازی مسعود فقیه، پرویز فنیزاده و پرویز پورحسینی شد. سال بعد، در فیلم خشت و آینه به کارگردانی ابراهیم گلستان، در دو سکانس کوتاه بازی کرد. تجربه فیلمسازی و آشنایی با زبان تصویر اشعار او را غنیتر کرد و دوره دوم شعرش آغاز شد. دو دفتر بعدی شعرش یعنی تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد _که بعد از مرگش منتشر شد_ حاصل این دوران عمر او و عبور از تلاطمهایی بود که بیپایان مینمود.
زبان صریح و ساده شعر او، تقیّدش به وزن در اشعارش، ترکیبات بدیع و تشبیهات تازه، جسارتش در تجربهها و بیان احساسات شخصی، نوآوریاش در مضامین شعری خیالانگیز و واقعی از او شاعری پیشرو و برجسته ساخت؛ که طبعاً مخالفان پرشور و موافقانی سرسخت دارد. او در پاسخ غزلی از سایه (امیرهوشنگ ابتهاج) «امشب به قصّهی دل من گوش میکنی / فردا مرا چو قصّه فراموش میکنی» و در رقابتی که برای سرودن شعر در جواب او بین شُعرا آغاز شده بود این غزل را سرود:
چون سنگها صدای مرا گوش میکنی،
سنگیّ و ناشنیده فراموش میکنی
رگبار نوبهاری و خواب دریچه را،
از ضربههای وسوسه مغشوش میکنی
دست مرا، که ساقۀ سبز نوازش است
با برگهای مرده هماغوش میکنی
ای ماهی طلایی مرداب خون من،
خوش باد مستیات که مرا نوش میکنی
تو درهی بنفش غروبی که روز را،
بر سینه میفشاری و خاموش میکنی
در سایهها فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه پوش میکنی؟
شعرهای سپید فروغ _در دو دفتر آخر بخصوص_ جزو تأثیر گذارترین اشعار معاصر است، تا جایی که عبارتهایی از آنها تبدیل به مَثَل شده است؛ مانند: پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی است. یا این بندها:
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
از فصلهای خشک گذر میکردند
به دستههای کلاغان
که عطر مزرعههای شبانه را
برای من به هدیه میآوردند
به مادرم که در آئینه زندگی میکرد
و شکل پیری من بود
و به زمین، که شهوت تکرار من، درون ملتهبش را
از تخمههای سبز میانباشت سلامی دوباره خواهم داد
می آیم، می آیم، می آیم
با گیسویم: ادامه بوهای زیر خاک
با چشمهایم: تجربههای غلیظ تاریکی
با بوتهها که چیدهام از بیشههای آن سوی دیوار
میآیم، میآیم، میآیم
و آستانه پر از عشق میشود
و من در آستانه به آنها که دوست میدارند
و دختری که هنوز آنجا،
در آستانه پرعشق ایستاده، سلامی دوباره خواهم داد…
شعر فروغ فرخزاد به دلیل صراحت، جسارت و بیان احساسات زنانه شهرت دارد، او در اشعارش به موضوعاتی مانند عشق، تنهایی، مرگ و مسائل اجتماعی پرداخت. فروغ فرخزاد بهعنوان یکی از تأثیرگذارترین شاعران معاصر ایران شناخته میشود. اشعار او نه تنها در ایران، بلکه در سطح جهانی نیز مورد توجه قرار گرفته و به زبانهای مختلف ترجمه شده است. او در میان زنان شاعر معاصر ایران، نمادی از زن مدرن و جسور ادبیات فارسی است و آثارش همچنان الهامبخش بسیاری از شاعران و هنرمندان است و امروز _بیش از نیم قرن بعد از مرگش_ نمیتوان تأثیر او را بر شعر و ادبیات فارسی نادیده گرفت.
درگذشت پری کوچک غمگین
عمر فروغ اما به اندازه شعرش پرفروغ نبود. دو سال بعد، ساعت 4:30 عصر سرد دوشنبه 24 بهمن در یکی از خیابانهای محله دروس، برای تصادف نکردن با اتومبیل مهدکودک، فرمان جیپ را چرخاند و از مسیر منحرف شد و… پری کوچک غمگین در 32 سالگی درگذشت. چهارشنبه 26 بهمنماه پیکرش را در امامزاده اسماعیل قلهک شستند و به ظهیرالدّوله بردند و با حضور خانواده، دوستان و علاقهمندانش و بزرگانی مانند صادق چوبک، ابوالقاسم انجوی شیرازی، جلال آلاحمد، مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی، بهرام بیضایی، نجف دریابندری، احمدرضا احمدی و بسیاری دیگر از هنرمندان و نویسندگان بهخاک سپردند.
شاید اگر فروغ این اقبال را داشت و داشتیم که بیشتر زندگی میکرد، هم اشعار بیشتری از او میخواندیم و هم آثار تصویری بیشتری میدیدیم. هرچند بعد از او به قول مرحوم محمدعلی بهمنی شبهای شعرخوانی (ما) بی فروغ نیست؛ حتی اگر شعری از فروغ خوانده نشود.