شاعرانه/ میگزم پشت دست و میگویم، چه ثمر داشت باغبانی من؟
فرهنگی
بزرگنمايي:
عصر قم - آخرین خبر / گاه پرسم ز خود چرا با عشق، طی نشد دورهٔ جوانی من
از چه این سیل در سر پیری، زیرورو کرد زندگانی من
گرچه دادم ز چشم خود آبش، نخل قدت به بر نمیآید
میگزم پشت دست و میگویم، چه ثمر داشت باغبانی من؟
گاه باشد که پیش تو از شرم، میکنم وا دهان و میبندم
لب من بیکلام میجنبد، عین ماهیست بیزبانی من
سایه و خاک رهگذر شدهام، که ز خود هیچ اختیارم نیست
گر بگویم نمیکنی باور، تا چه حد است ناتوانی من
گر چه پاییز میکند بیداد، از تو بوی بهار میآید
آب و رنگ تو! باد پابرجا، گل شاداب بوستانی من
تو مگر سر نهی به شانهٔ من، کز من این کار
بر نمیآید
زان که آن دوشِ در ظرافت فرد، میشود رنجه از گرانی من
از تو آموختم به مکتبِ عشق، درس دشوار مهربانی را
غیر خود هر طرف نگاه کنی، کس نبینی به مهربانی من
جان خود را نهاده بر کف دست، میکشم انتظار آمدنت
که ز عمر دوباره کمتر نیست، پیش پای تو جانفشانی من
کاش بر میگرفت ما را باد، تا نهد در جزیرهای متروک
بعد از آن هم ز یادها میرفت، هم نشان تو، هم نشانی من
نیست ای دوست جای چونوچرا، یکی از این دو کار را بپذیر:
یا شبی میزبانی من کن، یا بیا خود! به میهمانی من
آخر کار آدمی مرگ است، بعد از آن دورهٔ فراموشیست
زنده دارد مگر که یاد مرا، عشق پرشور جاودانی من
خاکساری فتادگی طلبم، که ز من سرکشی نمیآید
چه دهن پر کن است و بیمعنی، نام و عنوان «قهرمانی» من
محمدقهرمان
-
دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۳ - ۲۳:۵۴:۴۲
-
۷ بازديد
-
-
عصر قم
لینک کوتاه:
https://www.asreqom.ir/Fa/News/697410/